ششمين بند از بخش يكم جزهي «نقش تشكلهاي كارفرمايي در رشد و ترويج بنگاههاي پايدار»، كه برگردان فارسي آن در ادامه تقديم ميشود، بر اهميت عضو-پرست بودن تشكلهاي كارفرمايي تأكيد ميكند.
عضو-پرستي به قياس ميهن پرستي براي اصطلاح member-deriven جعل شده است. طبعاً معناي ميهن پرستي اين نبود و نيست كه طرف، واقعاً ميهن را در حد پرورگار پرسش ميكند، بلكه بيشتر اشاره به علاقهي بسيار زياد به ميهن دارد. عضو-پرست هم به اين معناست كه توجه به منافع اعضاء يك تشكل كارفرمايي اصل و اساس است.
تذكر اين نكته ضروري است كه جزوهي پيشگفته در سال 2010 از سوي بخش فعاليتهاي كارفرمايي سازمان بينالمللي كار منتشر شده است و مطالعهي آن به تمام تشكلهاي كارفرمايي ايران توصيه ميشود.
از رابطان تشكلهاي كارفرمايي انتظار ميرود مسؤلان تشكل متبوع خود را از انتشار برگردان اين بخش از جزوه نيز مطلع سازند به اين اميد كه به زودي ترجمهي متن كامل اين جزوه هم به صورت كاغذي و هم به صورت الكترونيكي منتشر شود.
1 – 6. عضو-پرست بودن
براي مطالعهي قسمت قبلي اين نوشته اينجا را كليك كنيد.
كيفيت رابطه بين تشكلهاي كارفرمايي و كارفرمايان بيشترين اهميت را دارد و منافع طرفين را متقابلاً تقويت ميكنند.
براي آنكه تشكلهاي كارفرمايي نسبت به نيت خود صادق و اهل باشند، بايد عضو- پرست [1] باشند. يك تشكل كارفرمايي بدون شناخت و دفاع از آنچه كه اعضاء اعتقاد دارند، و بدون برخورد با نيازهاي واقعي آنان در يك زمان مشخص نميتواند صداي معتبر كارفرمايان باشد.
عضو پرست بودن هم عناصر دروني و هم عناصر بروني دارد. يك تشكل كاركارفرمايي در صورتي عضو پرست است كه حاكميت و ساختارهاي سازمانياي داشته باشد كه در جريان تدوين سياست، استراتژي و اولويتهاي كاري به كارفرمايان مشورت معنادار ارايه دهد و از آنان بازخورد بگيرد. اين عنصر دروني هم پيش از ارايهي خدمات توسط يك تشكل كارفرمايي (يعني، مشاوره در برنامهريزي) و هم پس از ارايه خدمات (يعني، بازخورد در مورد كارآمدي خدمات) بايد عمل كند. عنصر بيروني عضو- پرست بودن مستلزم آن است كه تشكل كارفرمايي چيزهايي را از طريق مشاوره و بازخورد به ذينفعان بيروني منتقل كند كه اعضاء به صورت دسته جمعي در مورد آنها توافق دارند. به بيان عملي، به اين معناست كه تشكل كارفرمايي حقيقتاً صداي اعضاء كارفرمايي خودش باشد و بين ذينفعان بيروني پل بزند. ذينفعان بيروني شامل اتحاديهها، دولتها و جامعهي وسيعتر است.
در هر دو روند دروني و بيروني مهم است كه تشكل كارفرمايي به خاطر يك دبيرخانه دار يا منافع تجاري يك عضو منفرد وجود نداشته نباشد. برعكس، ماهيت دسته جمعي تشكلهاي كارفرمايي به اين معناست كه آنها بايد در خدمت اعضاء به طور كلي باشند. اين امر اغلب مستلزم اين است كه حاكميت و ساختارهاي مشاورهاي در تشكلهاي كارفرمايي محكم، شامل و منصفانه باشد. تشكلهاي كارفرمايي بايد تضمين كنند كه صداهاي قوي و بلند در ميان اعضائشان، اگر قرار باشد تأثيرگذار باشند، نظرات اكثريت را بازتاب ميدهند. دبيرخانهداران يا مديران اجرايي هميشه بايد آگاه باشند كه اعضاء سازمانهايي تجاري هستند كه عليه يكديگر رقابت ميكنند، و نبايد سازمان را از طريق همبستگي با نظرات يك عضو يا گروهي از اعضاء عليه منافع ديگر اعضاء، در يك موضع تضاد منافع قرار دهند. اينها اغلب مسائلي نيستند كه به سادگي حل شوند. ارزشهاي مديران اجرايي و مسؤلان ارشد گهگاه در جريان تضمين اينكه سازمان حقيقتاً عضو- پرست و به معناي وسيع دانشگاهي كلمه، حرفهاي باقي ميماند، ميتواند مورد آزمون قرار بگيرد.
وقتي يك تشكل كارفرمايي حقيقتاً عضو-پرست باشد منافع ميتواند چشمگير باشد. اول، اعتبار و سرقفلي تشكل ارتقاء مييابد، و احتمال اينكه ذينفعان بيروني مثل دولتها به سخنان اقدم دفاع تشكل توجه كنند بيشتر ميشود. دوم، عمل دفاع و نمايندگي تشكل سادهتر ميشود زيرا اعضاء انگيزهي بيشتري براي مشاركت مييابند و حمايت شخص ثالث از كار تشكل كارفرمايي را بيان ميكنند، كه ميتواند شانس نتايج موفقيت آميز حاصل شده را افزايش دهد. سوم، منافعي براي عضويت دارد: اعضاء موجود احتمالاً عضو باقي خواهند ماند اگر نظرات آنان بر استراتژيها يا نتايج تأثير گذار باشد، و احتمال عضويت كارفرمايان غيرعضو در آن صنعت يا آن منطقه، اگر اعتقاد پيدا كنند كه مشاركت آنان مفيد است و تفاوتي ايجاد خواهد كرد، افزايش مييابد.